قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت چهل و هشتم
زمان ارسال : ۱۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
صدای دکتر مرا از افکارم بیرون کشید.
- تاباندخت.
روزنامه را در خورجین اسب چپاندم و به سمتش تاختم که روی اسب سفیدی نشسته بود.
با اخم پرسید:
- رفتی تو شهر روزنامه خریدی؟
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما