قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت چهل و پنجم
زمان ارسال : ۱۴۸ روز پیش
تابستان سال گذشته بود و ما مثل هر سال به بابل رفته بودیم.
یک روز عصر برای سواری میان مزارع رفته بودم. وقتی به خانه برگشتم، مامان مهمان داشت، مردی میانسال با کتوشلوار و کراوات و یک کیفدستی روی مبل اتاق مهمانخانه نشسته ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما