حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت پنجاه و دوم
زمان ارسال : ۱۵۳ روز پیش
_ باغ جمشید کم از جنگل نداره.
_ تو دیوونه ای!
_ بگو عاقل دیوانه.
_ یادم می مونه بهلول. پیاده شو. خیابونو بند آوردی.
حامی پیاده شد: نامهربونی رسم پری زاده ها نیست. با ما به از این باش که با خلق جهانی.
_ برو زبون بازیاتو واسه ساناز به کار بگیر. بلکه به دلت راه بیاد.
_ کجای کاری؟ راه اومده منتها داره ناز میاد. کاریش نمی شه کرد. نانازه دیگه. روز خوش.
_ موفق باشی.
به حد کافی ز
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.