پارت شانزده :

***

«تو رفتی زندگی یخ کرد، تو رفتی شانه‌ام لرزید.»

فضای خانه سنگین بود و از کف تا سقفش سیاه. از چادر و پیراهن‌های سیاه بر تن و پِلاکاردهای نصب شده بر در ورودی خانه، تا قلب به ماتم نشستۀ من.

صوتِ عبدالباسط و واژه‌های عربی که بر زب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.