پارت چهارده :

***

مهره‌های فسفری تسبیح بی‌وقفه بر رشتۀ ضخیم قهوه‌ای می‌لغزیدند.

ذکری نبود که نگفته باشد و دعایی نبود که نخوانده باشد. تمام حواسش پرت همان کلماتی بود که از دهانش خارج می‌شد و دانه‌هایی که به اشتباه کنار دیگر مهره‌ها ننشینند.

من ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.