گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت پنجاه و نهم :
عروس شاهو سمت صخره رفت و ئهدا با قدمهای بلند از او جلو افتاد درحالیکه سرش به عقب و نگاهش سمت من بود فریاد زد.
- میرم پی مردها، هیچ کاری نکنید تا بیام!
دردی تیز نشسته بود میان قفسهی سینهام و ترسی که به جانم افتاده بود هر لحظه بزرگ و بزرگتر میشد. ضجههای سوزناک شنو خانم اجازهی تمرکز را گرفته بود. همسر شاهو کنار شنو خانم نشسته بود و با گریه سعی بر آرام کردنش داشت. گلاره ح
فرزانه
۳۱ ساله 00آخه چرااااا طفلی بچه