مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت چهل و یکم
زمان ارسال : ۱۶۲ روز پیش
ناگهان چشمها و صدایش رنگ اشتیاق به خود گرفتند و گفت:
- چرا نمیپرسی چی شده؟؟
پریناز کمی نگاهش کرد و پاهایش را از روی دستهی مبل برداشت و این بار نشست. سری تکان داد و بیاشتیاق پرسید:
- چی شده مگه؟!
- بابام اجازه داد معین ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مریم
00دعوای این دوتا چقدر خوبه خیلی با ادب فحش میدن 🤣🤣چرا خبری از موری نی😍🤔
۱ ساعت پیشRonika
00ترمه یعنی الان بارداره؟!🫣😳
۲ روز پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نمیدونم من از هیچی خبر ندارم😂
۲ روز پیشاسرا
10وای این پارت چه فکربدی درباره ترمه کردیم من هیچوقت اون صداکه خواهربرادری درمیاوردن نتوتسم دربیارم یعنی وسط حرف زدن کسی که داره بلوف میزنه دربیاری خیلی کیف میده ولی من نمیتونم😔🙏💋
۳ روز پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره خیلی ولی متاسفانه منم بلد نیستم😔
۲ روز پیشمرجان
00میگم آزاده جون این مرتضی ازکمپ برگشت بااینکه برام سخته عشقم بخواد یاری داشته باشه ولی لطفاسروسامان بده بهش یه دخترخیلی خوشگل وخوب اسمشم بزارمرجان.خیی اسم مرتضی ومرجان بهم میان بااینکاردنیارو بهم میدی
۱ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
والله من میخوام بهش سروسامان بدم ولی بیچاره خودش بخت نداره😅
۱ ماه پیشمرجان
۱۸ ساله 00آزاده جون شمابهش بگویه مرجان نامی هست که حسابی دوستش داره بختش خودبه خود بازمیشه 😂🤣جدا فکر کن چقور اسم مرجان و مرتضی به هم میان❤️ 🔥😂🔪(مدیونی فکر کنی بخاطر خودم میگم❤️ 🩹🥹🤣🤣)
۱ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نه بابا اصلا مشخص نیست به خاطر خودت میگی😂
۱ ماه پیشمهدخت
00دعواشون خیلی باحال بود 😂
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
رابطهشون اینجوریه که یه لحظه قربون صدقهی هم میرن یه لحظه بعد دعواست😂
۲ ماه پیشایلما
00وای چه دعوای میکنن این دوتا خرس گنده😂😂چقدرم ک دوستداشتنی هستن .حالا خوبه فریال بااین زبونش ازپس نازنین برمیاد
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
شایدم فقط زورش به فرهاد میرزا میرسه🥴
۵ ماه پیشسمیرا
00سلام نویسنده جان چرا توپیاما جوابتونومیدم ارسالومیزنم ارسال نمیش میام ازگفتگوبیرون برمیگردم میبینم نیس پیامم
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
سلام عزیزم. متاسفانه هیچ پیامی از شما به دست من نمیرسه💔پس این یکی رو چجور ارسال کردی که رسید؟😅
۵ ماه پیشسمیرا
00نه جانم تو خصوصی ارسال نمیش وقتی تایپ میکنم ارسالو میزنم میگه برای ارسال پیام بایدیکی ازگفتگوهاروبازکنیدولی نظرو میتونم ارسال میش
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
توی بخش خصوصی جوابتون رو دادم امیدوارم مشکل حل شده باشه💚💚
۵ ماه پیشنسترن
00واقعا که اینا خیلی باحالن.
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره خیلی🤭
۵ ماه پیشنیلوفر سامانی
00نمیدونم چرا احساس میکنم ترمه یکم از قضیعه خواستگاری ناراحت شد. در مورد سونوگرافی هم که امیدوارم جای خرید جهزیه برای فریال کارمون به سیسمونی نکشه🤣🤣
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خوبه خوبه... همین فرمون رو واسم برو جلو😂😂😂
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 003-بنظرم اولش شاید باهم معذب باشن ولی بعدش درست میشه مثل دوتا برادر میشن وکلی سربه سر هم میزارن یعنی بهم صمیمی میشن 😍4-برن زیر یه سقف خودش متوجه میشه همونطور که گلشن رفت متوجه شد🤣🤪
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اگه یخش آب بشه قطعاسربه سر معین میذاره ولی فکر نکنم ازطرف معین این اتفاق بیافته.به قول عطامیگفت این بچه رو من میشناسم یه ذره بهش روبدی دیگه ول نمیکنه.خدا کنه معین واسه دست انداختن بهش رو بده🤭
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
چهارمی خیلی حق گفتی😂گلشن هم تازه اون موقع فهمید چه خبره
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 001-مجبور بره دنبال بابای بچه اش رو پیدا کنه دست از سر فرهاد بچم بردار 😁😎2-یه دختر مهربون و دلسوز و خوش قلب که رفت با ترمه بی شعور آشتی کنه ترمه پاچه اش رو گفته خیلی بدم میاد از ترمه وحشی عین مامامنشه
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
از قدیم گفتن مادر رو ببین دخترو بگیر🥴
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00آره واقعا با این جمله ات خیلی موافقم😍👍🏻سعی داره انکار کنه ولی نمیتونه میخواد بگه برام مثل بقیه خواستگاراه ولی ما که میدونیم نیست🤣😁3️⃣ 1-اوفیش اگر ترمه حامله باشه خیلی خوب میشه مجبوره بره دنبال
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
یعنی خوشم میاد به خاطر فرهاد حتی حاضرید ترمه به گناه بیافته😂 هر کاری میکنم این فرهاد از چشم هیشکی نمیافته چه وضعشه😂
۵ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00اول اینکه خیلی خندیدم روسر اینکه میخواستن به گلشن بگن بحث به معین و اداهاشون رسید🤣2️⃣اینکه اینکه ایشالله برسه و پارت هدیه گیرمون بیاد😍😁و اصلانم اینطوری نیست فرهاد تیزه بچم😁😎
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اصلا من عاشق رابطهی خواهر و برادری این دوتام... اول قربون صدقه هم رفتن بعد سریع پریدن بهم😂
۵ ماه پیشنشمین
00عالی
۵ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی😍
۵ ماه پیش
مریم
00صدا در آورن از دهن وسط کل کل خیلی حال میده