پارت بیست و هشتم :

از اینکه اسم شورت یا لباس زیر را نمی‌آورد ممنونش بودم. می‌شد تصور کنم فقط یک تکه پارچه است.
- به نظرت بهتر نیست اول اون خرده‌سنگ‌ها رو بیاریم بیرون؟

- وقت نداریم، امکانات هم نداریم. تا این خون بند نیاد اون ریزها اصلاً وسط خون دیده نمی‌شه. فعلاً تحملشون می‌کنم. ببند، محکم.

مانده بودم چطور با یک شورت هم خون را بند بیاورم هم زخم را ببندم که یادم افتاد چیز دیگری هم دارم

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رها

    00

    مگه نباید روزهای فرد یک قسمت رایگان بشه؟پس چرا***برای من قسمت ۲۹ باز نشد؟

    ۹ ماه پیش
  • آوا

    00

    برای منم باز نشده

    ۹ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    پاسخی رو که به دوستمون رها دادم بخونید عزیزم.

    ۹ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    بله همینطوره. گذاشتن روی سیستم خودکار و خودش به موقع پارتها رو رایگان میکنه. اگه مشکلی هست به مدیر سایت پیام بدید.

    ۹ ماه پیش
  • اسرا

    20

    عالیه ممنون بانوفرناز😘

    ۹ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    نوش نگاهتون اسرا جون

    ۹ ماه پیش
  • مریم گلی

    20

    بیچاره ها چقدر دارن سختی میکشن ،ممنون فرناز جان

    ۹ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    دقیقا... موقع نوشتنش دلم براشون میسوزه واقعا

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.