متهم ردیف چهارم به قلم فاطمه علی آبادی
پارت هفتم :
سرم را بلند کردم و گیج به اطراف نگاه کردم. امراللهی لبخند گله گشادی زد. بیتوجه رو برگرداندم. مردک جلف خجالت هم نمیکشید؛ به قول نسرین بلنده، انگار عروسی شوهر ننهاش بود که لبخند مکش مرگما تحویل من میداد.
کاش زود تر حکم را میگفتند و راحتم می ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حنانه
00شتتتت من فکر میکردم نهایت باامیر یه رابطه عاشقانه داشتن قلبم درد گرفت که هم داداشش هم شوهرش باورش نکردن پشیمون شدم گفتم طنز ژانر رمانو غمگین بزار اصن