پارت هفتم

زمان ارسال : ۲۵۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

سرم را بلند کردم و گیج به اطراف نگاه کردم. امراللهی لبخند گله گشادی زد. بی‌توجه رو برگرداندم. مردک جلف خجالت هم نمی‌کشید؛ به قول نسرین بلنده، انگار عروسی شوهر ننه‌اش بود که لبخند مکش مرگما تحویل من می‌داد.

کاش زود تر حکم را می‌گفتند و راحتم می ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.