گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و بیست و پنجم
زمان ارسال : ۱۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
-عینِ تو که دیشب کور شدی و ندیدی دختری که جلو روته، همون ستایشییه که عاشقانه تو رو میپرسته.
باربد سری به طرفین گرداند. نمیخواست باور کند چنین داستانی حقیقت دارد. چیزی در وجودش تلاش داشت تا به او ثابت کند که قاتل نیست. او آنطور بیرحمانه ستایش را به قتل نرسانده بود. در این حد قصیالقلب نبود.
هوا را عمیقاً دورن ریههایش کشید و سمت پدرش چرخید. دو دستش دور فرمان ماشین مشت شد و د
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.