گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و بیست و دوم
زمان ارسال : ۱۷۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
پدرش هیچوقت درکش نکرد، حالا میخواست درکش کند؟ حالا؟!
ابتکار از جا برخاست و همزمان لب زد:
-تسلیت میگم پسرم. غمِ آخرت باشه.
چیزی نگفت. اصلاً قادر به حرف زدن نبود. آنقدر شوکه بود که نمیدانست در جوابِ تسلیتِ اطرافیانش چه جملاتی را باید پشت هم ردیف کند.
به محضِ آنکه ابتکار پا در سوئیت گذاشت، طاها جلو آمد. اخمهای درهم طاها به او فهماند که او هم در این غم جانسوز شریک اس
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.