طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت سی و نهم :
با ترس و لرز روی کاغذی برایش نوشتم:
-کارون حس می کنم اتفاقات عجیبی در حال افتادنه. یعنی با مرگ تارادیس ماهم می میریم.
کارون دوباره چراغ شارژری را روشن کرده بود.
با صدای شبیه زمزمه گفت:
-احتمالا. من اون کتبیه م یه تله بوده تا نفرین به اونها منتقل شه.
بعد در روشنایی کم نقشه بزرگی از تونلهای پرپیچ و خم را باز کرد:
-فکر کنم اگه یکم دیگه بریم به این
اسرا
00سلام امیدوارم تعطیلات استراحت کردیدوایناچرابالاپایین میشن ۰😘🙏