مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت سی و هشتم
زمان ارسال : ۲۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 17 دقیقه
سحر زیرلب پسرش را فحش میداد و خود را توی خانه انداخت و در چوبی مستحکم را پشت سر خود بست. تکیه به در نفسی گرفت و باز هم فحشی نثار فرهاد کرد.
- پسرهی احمق!
اگر فرهاد به حرفش بود حالا این همه حرص آیندهاش را نمیخورد. دیگر هم نیازی نبود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فرگُل
00ولی خیلی خوشم اومده از این فرهاد😂😂تو در رویای دژاوو اینطوری نبود چون طرف پیمان بودم.فقط اون خانوم رفیعی وآقای مظفری گفتنشون با گلشن🥰😂