پارت نهم

زمان ارسال : ۱۵۸ روز پیش

چهره‌اش که از نظر آقا خشایار جوان پنهان شد، لبخندی روی صورتش نشست. من نمی‌دانم زهره خانم خودش متوجه شد یا نه، احتمالا نه چون دست‌خوش احساساتی هیجان انگیز بود و به فکر وقایع پیش رو؛ اما در آن لحظه چهره‌اش حالتی منحصر به فرد پیدا کرد؛ شاید نشود با توصی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید