حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۲۲۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
بابا شبیه پدرهای درون قصه ها هم نبود، حتی شبیه بابای دوستم رعنا هم نبود؛ رعنا هر صبح اون سوار ترک موتورباباش به مدرسه میومد. رعنا از تنقلاتی که باباش هر شب موقع اومدن تو خونه براش می آورد، برام می گفت.
صبح با صدای قرآن خوندن آروم بابا بیدار شد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما