مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هفتاد
زمان ارسال : ۴۵ روز پیش
بوی ساندویچ گرم، اشتهای دخترک را تحریک کرده بود. به شدت گرسنه بود و مشتاق غذا خوردن. با چشمهایی خیس، مردد به ساندویچ نگاه میکرد که فرحان نفسش را با کلافگی بیرون داد و گوشی را داخل جیبش گذاشت. سمت افرا آمد و ساندویچ را دومرتبه مقابلش گرفت.
- من اذیتت نمیکنم، خودت خودآزاری میکنی؟ چته تو دختر؟! غذاتو بخور، چندروز اینجا استراحت کن تا اون بیرون تکلیف همهچی مشخص بشه. بعدش اصلا خو
مریم گلی
10واقعاً لیلی دست هر چی شیطان رو از پشت بسته ،خدا کنه فرحان فریب حرفهای لیلی رو نخوره ،ممنون نگار جون برای گذاشتن پارتی که زمانش نبود