پارت بیست :


جسمش در باغ یاس و روحش انگار در سیاه چالی دور از من گرفتار بود.

با صدایی پرخش و گرفته از روی نیمکت بلند شد و به داخل عمارت سنگی رفت.

خسته تر ازآن بودم که با او و کابوس هایش درگیر شوم. بدون هیچ حرفی داخل عمارت سنگی شدم. همکف چوبی زیر پایم چیر جیر می کرد. سالن خالی

رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    عالیه بانو

    ۱۲ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    تشکر...

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.