قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت بیست و ششم :
با هراس نگاهی به فضای سفید سیال مقابلم انداختم که مثل یک هیولا همهچیز را بلعیده بود و گردمان چرخ میخورد.
مرد با خشونت مچم را کشید و دستم را از نرده جدا کرد، خودش را میان این فضای سفید پرتاب کرد و من هم دنبالش کشیده شدم.
وقتی در فضا معلق شدیم، رهایم کرد. از ترس جیغ زدم. مطمئن بودم او اشتباه کرده و هنوز به آن قطعه زمین چمن کوچک نرسیدهایم. منتظر بودم بعد از سقوطی طولانی ب
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۷۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرناز نخعی | نویسنده رمان
سلام عزیزم در صفحه اصلی رمان یه باکس قرمز هست که نوشته هنوز عضو رمان نشدی... زیرش یه دکمه درخواست عضویت هست. بزنید روش براتون راهنمایی میاد. اگه باز هم به مشکل برخوردید بگید از مدیر سایت کمک بگیرم.
۹ ماه پیشاسرا
00بخاطرازدواج نکردن باپسرعموش چه بلایی که سرش نمی آیدممنون😘
۹ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
بله اسرا جون، دخترمون خیلی مصیبت میکشه
۹ ماه پیش
فرزانه
۳۱ ساله 00سلام نویسنده جان قلمت عالی فقط چطوری عضو رمان بشم؟؟ روی درخواست عضویت میزنم نمیشه