پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت سوم
زمان ارسال : ۳۳۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
اسمائیل یک لحظه دلش به حال دختر سوخت واز طرفی هم نمی دانست پروانه دقیقا چه چیزی را در ذهنش می پروارند واصلا قصد ونیتش چیست؟
_ببین خانوم..
_بهت دو گزینه میدم.
دختر ساکت شد، از یک نفر شنیده بود که نباید وسط حرف بزرگتر ها بپرد.
_این کفشارو میخوای؟
دختر سرش را خاراند وبا دقت به آن چکمه های طوسی رنگ وسوسه انگیز نگاه کرد.
فکر کرد میتواند آن هارا به ش
parvaneh
00👍خوبه