پارت بیست و نهم :



از زمانی که از اتاق بیرون آمدیم من رنگ به رخسار نداشتم .


همه فکر میکردند به خاطر خاستگاری و حرف زدنم با جنس مخالف است اما نمی دانستند که فسادی در اتاقم بوده .


همه داشتند میگفتند و میخندیدند که پدر فرجام گ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.