پارت چهل و نهم :

کاملاً متوجه بودم که لباسم داره از اشک چشم ستاره خیس میشه ولی مگه راهی هم برای فرار وجود داشت؟!
اول از همه اینکه خودم یه دکتر بودم و باید در شرایط بحرانی به آدما کمک می‌کردم، حالا چه روانی، چه جسمی!
شرایط ستاره هم که هر دو حالت و شامل میشد و منم سعی کردم تا جای ممکن به وظیفه ام عمل کنم!
_طرف چه هیکلی داشت! تو خوبی؟!
ستاره در جواب سیاوش فقط یه صدای مبهم از خودش درآورد! حالا مگه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سحر

    ۳۳ ساله 00

    سلام سال نوتون مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید پر از سلامتی و شادی،ممنون که پارت گذاشتین

    ۱۱ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم عید تو هم مبارک و همچنین🥰😍🌹 سال خیلی خوبی داشته باشی😘❤️

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.