پارت صد و پنجاه و نهم :

- ریحانه جان! مادر و پدرت آدمای خوب و زحمت‌کشین. خودت بهتر از من میدونی چقدر برای خریدت جهیزیه‌ت به زحمت افتادن. با چه امید و آرزویی این اثاثیه رو برات خریدن.
شیر آب را می‌بندد و نگاه متعجبش را به من می‌دهد.
- چطور مگه آبجی؟
- چیز مهمی نیست. فقط خواستم بگم، اگه از حضور ما اینجا ناراحتی، مستقیم بگی بهتره. حیفه این ظرف‌های گرون قیمت رو اینطوری و با این حرص بشوری. یه وقت می‌شکنن.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یلدا

    ۳۳ ساله 00

    واقعا خسته نباشید میگم به خانم اصغری عزیز بابت رمان فوق حرفه ای.. تو هر پارت چند جمله ی قابل تامل وجود داره که در حیرتم چجوری به ذهنشون رسیده.. باید یه بار دیگه بخونم و این جملات را یادداشت کنم..احسنت

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ممنون عزیزدلم. به مهر خوندید دوست بزرگوار.🌺🌺🌺😊

    ۶ ماه پیش
  • یانا

    00

    عالیه عالی

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    عالی نگاه قشنگ شماست.🌺

    ۸ ماه پیش
  • یانا

    00

    عالیه اماتکلیف امیر حسین چی میشه

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    امیرحسین باید بپذیره که آوا عاشقش نیست. عاقل هم هست و حتما می‌پذیره.🥰

    ۸ ماه پیش
  • سیتا

    10

    خوب بود 🤩🤩

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰❤️

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    10

    👏👏👏⚘

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ❤️🥰🥰

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    10

    خیلی جالبه که آواوصدارزفتارشون عاقلانه ست البته آواایرادای داره فقط یه سوال الان صداراون عکس همسرقبلیش انداخت دوریاهنوزداره🤔ممنون خانمی

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    همسرش نبود. قرار نامزدی بینشون بود.🥰🥰

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.