تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و پنجاه و نهم :
- ریحانه جان! مادر و پدرت آدمای خوب و زحمتکشین. خودت بهتر از من میدونی چقدر برای خریدت جهیزیهت به زحمت افتادن. با چه امید و آرزویی این اثاثیه رو برات خریدن.
شیر آب را میبندد و نگاه متعجبش را به من میدهد.
- چطور مگه آبجی؟
- چیز مهمی نیست. فقط خواستم بگم، اگه از حضور ما اینجا ناراحتی، مستقیم بگی بهتره. حیفه این ظرفهای گرون قیمت رو اینطوری و با این حرص بشوری. یه وقت میشکنن.
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۶۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
ممنون عزیزدلم. به مهر خوندید دوست بزرگوار.🌺🌺🌺😊
۶ ماه پیشیانا
00عالیه عالی
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
عالی نگاه قشنگ شماست.🌺
۸ ماه پیشیانا
00عالیه اماتکلیف امیر حسین چی میشه
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
امیرحسین باید بپذیره که آوا عاشقش نیست. عاقل هم هست و حتما میپذیره.🥰
۸ ماه پیشسیتا
10خوب بود 🤩🤩
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰❤️
۸ ماه پیشAa
10👏👏👏⚘
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
❤️🥰🥰
۸ ماه پیشاسرا
10خیلی جالبه که آواوصدارزفتارشون عاقلانه ست البته آواایرادای داره فقط یه سوال الان صداراون عکس همسرقبلیش انداخت دوریاهنوزداره🤔ممنون خانمی
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
همسرش نبود. قرار نامزدی بینشون بود.🥰🥰
۸ ماه پیش
یلدا
۳۳ ساله 00واقعا خسته نباشید میگم به خانم اصغری عزیز بابت رمان فوق حرفه ای.. تو هر پارت چند جمله ی قابل تامل وجود داره که در حیرتم چجوری به ذهنشون رسیده.. باید یه بار دیگه بخونم و این جملات را یادداشت کنم..احسنت