پارت صد و بیست و یکم :

تا همین‌جایش هم خیلی دیر کرده بود. هرکس دیگری جای این دختر بود حرف‌های درشتی بارش می‌کرد. شهریار راست می‌گفت که این دختر واقعا آدم حسابی‌ست. حالا بیشتر به برادرش حق می‌داد که برای کار با او مشتاق باشد. از دادگاه مستقیما به آدرسی که آوا فرستاده می‌رود. در راه ماشینش سر و صداهای عجیبی از خود درمی‌آورد. با تعجب ماشین را به کنار خیابان می‌کشاند و خاموشش می‌کند. دفعه‌ی پیش که همایون ماش

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلی

    00

    وای موردم ازخنده..زن مردم😆😆😆

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😁😁

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه ❤️

    10

    عالیه 🌹🌹🌟👏

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ❤️❤️❤️❤️

    ۷ ماه پیش
  • اسرا

    10

    ممنون بابت پارت خیلی بلندطولانی

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • فائزه

    10

    خیلی ممنون که این پارت طولانی بود

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰

    ۱۰ ماه پیش
  • دلنیا

    00

    ممنون بابت پارت طولانی 💙همه پارتا اینطوری باشه خیلی خوبه

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • سیتا

    00

    این چک باعث شد که صدار بفهمه آوا جدا شده تا راحت تر بهش فکر کنه

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🥰

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.