تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و بیست :
ملافهای کف اتاق پهن میکنم و کل کتابها را از کمد پایین میآورم. اول کتابهای دانشگاهم را داخل کارتن میچینم. با دیدن هر کدام از کتابها خاطرهای برایم زنده میشود. لای کتاب تاریخ هنر، برگهای پیدا میکنم که خاطرهی همان روز را مثل فیلم جلوی چشمانم میآورد؛ مینو دیر به کلاس رسیده بود و جایی دورتر از من نشسته بود. روی یک برگه برایم نوشته بود "بعد کلاس بریم کوهسار؟" برگه تا به دس
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۰۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺
۱۰ ماه پیشاسرا
00عالیه بانوتوشرکت دردسردرست نشه براش
۱۰ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۱۰ ماه پیشAa
10بیا هم پول هم شوهر اینم عیدیش🤭🤭🤭
۱۰ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
😅😅😅
۱۰ ماه پیشسارای
10سلام فاطمه جون عیدتون مبارک،سالی پراز نوشته های زیبا،موفقیت های فراوان.عالی بود مثل همیشه❤😘
۱۰ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
سلام عزیزم. ممنون از شما. سال خوبی داشته باشید.
۱۰ ماه پیش
سیتا
00چک هم اومد که یه پس انداز باشه تو دست اوا