پارت صد و بیست

زمان ارسال : ۲۱۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

ملافه‌ای کف اتاق پهن می‌کنم و کل کتاب‌ها را از کمد پایین می‌آورم. اول کتاب‌های دانشگاهم را داخل کارتن می‌چینم. با دیدن هر کدام از کتاب‌ها خاطره‌ای برایم زنده می‌شود. لای کتاب تاریخ هنر، برگه‌ای پیدا می‌کنم که خاطره‌‌ی همان روز را مثل فیلم جلوی چشمانم می‌آورد؛ مینو دیر به کلاس رسیده بود و جایی دورتر از من نشسته بود. روی یک برگه برایم نوشته بود "بعد کلاس بریم کوهسار؟" برگه تا به دس

1474
476,662 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    چک هم اومد که یه پس انداز باشه تو دست اوا

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۷ ماه پیش
  • اسرا

    00

    عالیه بانوتوشرکت دردسردرست نشه براش

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🥰

    ۷ ماه پیش
  • Aa

    10

    بیا هم پول هم شوهر اینم عیدیش🤭🤭🤭

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😅😅😅

    ۷ ماه پیش
  • سارای

    10

    سلام فاطمه جون عیدتون مبارک،سالی پراز نوشته های زیبا،موفقیت های فراوان.عالی بود مثل همیشه❤😘

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم. ممنون از شما. سال خوبی داشته باشید.

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید