زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت صد و بیست و هشتم :
حرکت کردم جلو.
هلیکوپتر به سطح زمین نزدیک شده بود که آرمان در و باز کرد و پرید پایین.
پا تند کرد.
باهاش دست دادم. بغلم کرد:
- زندهای قیصر کبیر؟
کوبیدم تو سرش:
- نفسی بگیر بعد دلقکبازیات و شروع کن.
آرمان خندید.
برگشت. دستش و دراز کرد:
- مهسا؟
مهسا محتاط دست گذاشت کف دست آرمان.
آرمان کشیدش جلو. دو طرف کمر مهسا رو گرفت و بلندش کرد.
مهسا شونههای آرم
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه
00چجوری از پارت ۱ بخونمش؟
۱۱ ماه پیشمریم بهاور84 | نویسنده رمان
وقتتون بخیر عزیزم. با کلیک رو "لیست پارت ها" می تونید باکس پارتهای بارگذاری شده رو پیدا کنید.
۱۱ ماه پیشفاطمه
00چرا اینجوری شرو شد خیلی گیج کنندس فصل اولش معلوم شد مانکن نابودگر یه جای دیگس و حافظشو از دست داده باید از ادامه اونجا شرو میشد
۱۱ ماه پیش
آمینا
00مرسی🥰