دیار آشوب به قلم سیده نرجس کشاورزی و دیبا کاف
پارت سی و یکم :
ساعت نزدیک های ۳ بود که حوله ام رو برداشتم و خودم رو توی حمام انداختم. زیر دوش آب گرم نشستم و فکر کردم. من تنها بودم. دختری که اصل و نسب دار هم نیست. یعنی چکاد میتونست جای این تنهایی رو بگیره؟ شبانه چی؟ اگر برگرده افغانستان من چه میکردم؟
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ستاره
00عالی