پارت بیست و نهم :

لحنش قاطع تر از چیزی بود که بخوام باهاش بحث کنم. در رو بست و استارت زد که قفل فرمون از روی زمین برداشتم و سوار شدم. تمام طول مسیر حرفی نزدیم حتی یک کلمه. ماشین رو دم در خونه نگه داشت که به طرفش چرخیدم.


_من...


_لازم نیست ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.