شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت بیست و سوم
زمان ارسال : ۳۱۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 15 دقیقه
صاف روی صندلیم نشستم و صورت خیسم و با پره شالم خشک کردم!
چرا با این همه حرص و جوش، بی هوش نمیشم؟؟ چرا من انقد سگ جونم؟
کاش بی هوش میشدم تا زودتر بگذره!
ماشین متوقف شد و مزدا جدی و بدون انعطاف گفت-بشین تا بیام!
سری تکون دادم و به روبرو خیره شدم...با یادآوری چند ساعت قبل ، حالت تهوع بهم دست داد و بی اختیار عوق زدم و با شال جلوی دهنم و گرفتم ولی فقط عوق میزدم چیزی توی معدم نبود که ب
سمیرا
00وای ادامشومیخوام🥺😅