پارت بیست :

_شاید لامپ سوخته!
_این مزخرف ترین احتمالی بود که میشد داد، دوباره تبریک میگم!
نمی‌دونم چرا نمیتونستم نگاهم و از پنجره بگیرم، پیامم ماشین و روشن گذاشته بود و حرفی نمی‌زد، فقط خدا خدا می‌کردم پیشنهاد بده بریم خونه ی خودشون! با اینکه تحمل مادرش سخت بود ولی حداقل درصد ترس و وحشتش کمتر بود!
_من میگم بیا بریم داخل! کل خونه رو چک می‌کنیم بعد می‌خوابیم.
_مگه خودت نگفتی جنا در نمی

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۸۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Niloofar

    00

    حتی اگه برگرده خونه ی خودشم بازم جنا دست از سرش برنمی دارن ک تو همون کلبه میموند می ترسید من یکم حال میکردم😂😂 شرمنده یکم وحشی ام🤣

    ۱۲ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    چرا آخه 🤣🤣🤣بدبخت امیرحسین 🥲🥲😂😂😂

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.