کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت بیست
زمان ارسال : ۳۱۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
_شاید لامپ سوخته!
_این مزخرف ترین احتمالی بود که میشد داد، دوباره تبریک میگم!
نمیدونم چرا نمیتونستم نگاهم و از پنجره بگیرم، پیامم ماشین و روشن گذاشته بود و حرفی نمیزد، فقط خدا خدا میکردم پیشنهاد بده بریم خونه ی خودشون! با اینکه تحمل مادرش سخت بود ولی حداقل درصد ترس و وحشتش کمتر بود!
_من میگم بیا بریم داخل! کل خونه رو چک میکنیم بعد میخوابیم.
_مگه خودت نگفتی جنا در نمی
Niloofar
00حتی اگه برگرده خونه ی خودشم بازم جنا دست از سرش برنمی دارن ک تو همون کلبه میموند می ترسید من یکم حال میکردم😂😂 شرمنده یکم وحشی ام🤣