گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت چهل و دوم :
یکی از پرسنلِ خدماتی از ساختمان بیمارستان خارج شد. نایلون بزرگِ آشغالی که در دست داشت را کشان کشان سمتِ سطلزبانه میبرد که ناگهان چشمش به ماشین امیرعلی که به شکل ناشیانهای پارک شده بود، خورد.
ابتدا کمی با کنجکاوی آن ماشین مدل بالا را برانداز کرد؛ هیچ ماشینی چه از پرسنل و چه از مردم عادی حق نداشت در آن قسمت پارک کند. آنجا محل خروجِ زباله بود و بعضی از آن زبالهها برای سلامتی مضر
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۵۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.