پارت سی و نهم

زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

سمت پنجره رفت و بی‌معطلی چفتی‌اش را انداخت؛ به یاد نداشت که پنجره‌ی پذیرایی را باز کرده باشد. ولی حالا باز بود.
غلظتِ اخمش بیشتر شد. داشت احساسِ خطر می‌کرد و باید هرچه زودتر از آن واحد خارج می‌شد. ولی همین‌که عقب‌گرد کرد، با شخصی پشت سرش مواجه شد.
کلت مشکی رنگی را مستقیم سمت او نشانه رفته بود و سر تا پای تیپش مشکی رنگ بود. امیرعلی با دیدن او، دو چشمش فراخ شد و قالب تهی کرد. ناخوا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.