پارت بیست و دوم

زمان ارسال : ۲۴۸ روز پیش

ﺩﻟﺶ ﻟﺮﺯﻳﺪ. ﺑﺎﻳﺪ ﻏﺮﻭﺭ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷـﺖ. ﺣﺘﯽ ﺗﺼـﻮﺭ

ﻳﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ.

ﻋﻤﺎﺩ ﮐﻠﻴﺪ ﻭ ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺍﭘﻦ ﺁﺷــﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﮔﺬﺍﺷــﺖ ﻭ

ﻣﺴـﺘﻘﻴﻢ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﺭﻓﺖ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻳﮏ ﺩﻭﺵ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭ

ﻗﻮﺭﯼ ﻗﺮﻣﺰﺭﻧـﮓ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﭼـﺎﯼ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید