دیار آشوب به قلم سیده نرجس کشاورزی و دیبا کاف
پارت بیست و پنجم :
منو به طرف آشپزخونه برد و روی صندلی کنار کانتر پشت به سالن نشوند. لیوان آب رو به طرفم گرفت که بی توجه بهش خواستم از جا بلند بشم اما اجازه نداد. روبروش ایستاده بودم و به سالن دید نداشتم. صدای گریه شبانه بلند شد که بی قرار تر از قبل صدام بالا رفت.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Aa
20خیلی سخته ⚘🙏