پارت بیست و یکم :

آخرین ناخن رو هم کوتاه کردم و بوسه ای به دستش زدم. سرم رو که بلند کردم لبخند بی جون روی لبش باعث شد با چشمای پر شده از اشک لبخند بزنم.


_قربونت برم من که انقدر مظلومی... نگران هیچی نباشیا... آشوب هست... هر کاری میکنه تا لبخند تو رو ببی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.