پارت پنجم

زمان ارسال : ۳۰۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

رستوران به خاطر صبح زود بودن، حسابی خلوت بود و فقط یه زن و مرد میانسال یه گوشه دنج نشسته بودند.

یه بار برای استخدام اینجا اومده بودم اما صاحبش تا فهمید ملیتم افغانه قبولم نکرد.

پسره طلا فروش روبروم نشسته بود و داشت با خیال راحت غذاش رو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.