اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت هفتاد و سوم :
_ دیر کردی، صدای نظام دراومده. میرم امامزاده بسط بشینم، بلکه دهن این مردم بسته شه!
_ چی میگی تو؟ میری امامزاده واس من دست به دعاشی؟
لبخند اشرف عمیق تر شد. قدمی به جلو برداشت و با انگشت سبابه ضربه ای به شانه ماه صنم نواخت.
_ بهت گفتم دست بجنبون تا لقلقه ی دهن این مردم نشدیم. هی امروز و فردا کردی آخرش حرف به گوش نظام رسید.
چهره ی ماه صنم هر لحظه بیشتر و بیشتر در هم میشد. اشرف نیشخن