پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۲۶۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

_ دیر کردی، صدای نظام دراومده. میرم امامزاده بسط بشینم، بلکه دهن این مردم بسته شه!

_ چی میگی تو؟ میری امامزاده واس من دست به دعاشی؟

لبخند اشرف عمیق تر شد. قدمی به جلو برداشت و با انگشت سبابه ضربه ای به شانه ماه صنم نواخت.

_ بهت گ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید