باتلاق به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت بیست :
یک آن خودش را از حصار دستان یاسین بیرون کشید و با تشر جواب داد:
- به تو ربطی نداره!
با تعجب و ابروهایی بالا رفته به صورت برافروخته یغما چشم دوخت، یغما بیانعطاف قدم بلندی برداشت و به سمت آسانسور پا تند کرد.
خودش خوب میدانست از کجا پر است، دلش پر بود.
از زمین و زمان شاکی بود، مخصوصا یاسین.
مسبب تمام بدبختیهایش را یاسین میدانست.
زیرلب فحشی نثار ایل و تبار یاسین کرد
هاناخانوم
۲۰ ساله 00یغماکه تکلیفش باخودشم مشخص نیست اینجوری خودشم نابودمیشه