تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۲۷۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
آخر همان هفته، مراسم عقد مینو در تالار بزرگی برگزار شده بود. این اولین مراسمی بود که من رسما به عنوان عروس خانوادهی پاکزاد در آن شرکت میکردم و بابا یحیی از من خواسته بود برای مراسم لباس پوشیدهای تن کنم. در این چندماه گوشههایی از تعصباتی که بعضا نشان میداد، دیده بودم و به احترام او، لباسی با یقهی پوشیده و آستینهایی بلند از حریر پوشیدم. جایگاه این مرد دوست داشتنی در قلبم، با همه