پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۲۷۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

آخر همان هفته، مراسم عقد مینو در تالار بزرگی برگزار شده بود. این اولین مراسمی بود که من رسما به عنوان عروس خانواده‌ی پاکزاد در آن شرکت می‌کردم و بابا یحیی از من خواسته بود برای مراسم لباس پوشیده‌ای تن کنم. در این چندماه گوشه‌هایی از تعصباتی که بعضا نشان میداد، دیده بودم و به احترام او، لباسی با یقه‌ی پوشیده و آستین‌هایی بلند از حریر پوشیدم. جایگاه این مرد دوست داشتنی در قلبم، با همه

1469
475,913 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید