تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۲۸۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
گذشته:
با هلن و شیرین در کلاس نشسته بودیم و داشتیم جزوههایمان را برای امتحان روز بعد مرور میکردیم. مستانه خیلی وقت بود که در جمعمان کمرنگ شده بود. بعد از دوبار خواستگاری رفتن شاهین، پدرش اجازه نمیداد به جز زمانهایی که کلاس داشت، به دانشگاه بیاید. وقتهایی هم که در دانشگاه بود، آنقدر در خودش بود و حرف نمیزد که علنا بود و نبودش تفاوتی نداشت.
چند شب پیش در گروه گفته بود که