پارت پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۲۸۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

گذشته:
با هلن و شیرین در کلاس نشسته بودیم و داشتیم جزوه‌هایمان را برای امتحان روز بعد مرور می‌کردیم. مستانه خیلی وقت بود که در جمع‌مان کمرنگ شده بود. بعد از دوبار خواستگاری رفتن شاهین، پدرش اجازه نمی‌داد به جز زمان‌هایی که کلاس داشت، به دانشگاه بیاید. وقت‌هایی هم که در دانشگاه بود، آنقدر در خودش بود و حرف نمی‌زد که علنا بود و نبودش تفاوتی نداشت.
چند شب پیش در گروه گفته بود که

1470
476,326 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید