قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت هفتاد و یکم :
یاسین متعجب و کنجکاو قدمی سمت او رفت.
_ چی میخوای بگی؟
صبرا بلافاصله جواب داد:
_ ما باید یه قرار دیگه باهاش بزاریم. ضروریه سرگرد. من باید بفهمم به غیر از من با کی دیگه قرار داشته.
سکوت سایهی سنگینی بینشان ایجاد کرد.
دستهای یاسین لحظاتی زیر بغلش قفل شد و خیره به نقطهای از دیوار رو به رو نجوا کرد:
_ صبر کن ببینم ...
و ناغافل از جا جست. فلفور با کلهر ارتباط گرفت و گ