قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت شصت و یکم :
بعد از پیاده کردن کلهر راهش را کج کرد و جهت مخالف خانه قدم برداشت.
فکری در سرش جولان میداد که به شدت بر اعصاب و روانش اثر گذاشته بود و نیاز داشت ساعتی با خودش خلوت کند.
خیابانها و پیادهروها را زیر پایش گرفت و رفت. گاه مسیرش را منحرف میکرد و سر از خیابان در میآورد و گاه به کوچه و بازار میزد و از میان مردم میگذشت.
مردمی که ظاهرا خوشحال بودند و فقط خدا از درونشان خبر داشت.
مجنون الحسین
00سلام خانم نیکنام ممنون از رمان فوق العاده زیباتون خسته نباشید و اینکه پارت های رمان چه روزهایی در هفته آنلاین میشه؟