بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۱۴۹ روز پیش
-خوبی طاها؟
از لای چشمان خمارش نگاهی به شیدانه انداخت:
-فک نکن عشقبازیت با شهیادو نشنیدم.
-پس خوبی.
-تو که بلدی اینقد مامان خوبی بشی، چرا نمیشی؟
-گول یکی دو شبو نخور. چیزی میخوری؟
-چایی داری؟
از تخت جست زد پایین:
-حواست به شهیاد باشه.
روی پهلوی چپ چرخید. سمتی که شهیاد بود. تا روی آرنج بلند شد. پاهای شهیاد را بهم چسباند و سمت خود برشگرداند. کودک
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.