بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت پنجاه و ششم
زمان ارسال : ۱۵۳ روز پیش
-الان پیشت نیست؟
-نه! بدبخت شبا سر یه تایمی به هر بهونهای میره بیرون من راحت باشم. میفهمه کلافهام!
-دخترشم میبره؟
-بارانا با ما نیست. پیش مادربزرگش مونده. بهزاد گفت اگه نتونم نگهش دارم اصلا از خونه مادرش نمیارتش.
-واقعا؟
-آره والا. اونا باور نمیکنن خیلی فهمیدهاس.
-خودت چی؟ از اولش میدونستی قدرت درکش بالاست؟
-یه کمی. فک میکردم بعد عروسی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.