پارت چهل و ششم

زمان ارسال : ۲۳۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه





بیست‌ویکمین بهاری بود که امیر‌طاها و شیدانه، یک سر قالیچه و زهرا و شهبد، سر دیگرِ قالیچه‌ی کرمانی‌شان را گرفتند و بین مزار پدرانشان پهن کردند. فاطمه رحلش را گذاشت و با قرار دادن قرآن روی آن، شروع به خواندن یاسین کرد. جایی نشسته بود در مجاورت عکس‌های یزدان و جهان. سنگ‌تراش خوب تراشیده بود صورت‌هایشان را. نه خنده‌شان معلوم بود نه گریه‌شان! مثل زیارت‌کننده‌گانی که

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.