باتلاق به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت پانزده
زمان ارسال : ۳۱۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
گرفته و غم زده وارد اتاقش شد و به ضرب و زور لباسهایش را در آورد و خودش را روی تخت پرت کرد.
دستش را بلند کرد و بدون توجه به دردی که کف سرش پیچید، کش مویش را از دور موهایش آزاد کرد.
با حس آزادی موهایش با خیال راحت چشم بست و دستش را داخلشان کرد، شروع کرد به ماساژ دادن کف سرش و در همان حال آرام آرام به خواب رفت.
صدای زنگ موبایلش روی اعصابش بود و از آن طرف حس و حال اینکه موبایلش را پید