قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۲۹۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
طوبا
چقدر گیج بودم. گیج و خنگ و ترسیده. برایم سخت بود که باور کنم، این پسر کوچک، پسر من است. زمان زیادی از آن وقت که سر تنور نان میپختم، تا این روزها که نوزادی همه زندگیاش بستگی به من داشت، نگذشته بود.
دردهای جسمیام که انگار سر خوب شدن نداشتند یک طرف، مسئولیت بزرگی یکباره به گردنم افتاده بود طرف دیگر. با آن همه کاری که از بچگی روی دوشم بود و نگذاشته بود کودکی کنم، با آن همه زرنگ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.