شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت ده
زمان ارسال : ۳۲۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
-خودشه..نه؟
به دویست شیش زردی که اشاره کرده بود نگاه کردم که قبل از جواب دادن من دستم و به همون سمت کشید و گفت-آره خودشه!
به ماشین رسیدیم و شادی با پررویی دره عقب و باز کرد و نشست...منم ناچار دره جلو رو باز کردم و نشستم!
-سلام خانوما!
زیر لب سلامی دادم و نیم نگاهی به چهرش انداختم و متوجه شدم عینک رو صورتشه!
شادی خودشو از بین صندلی ها جلو کشید و با لحنی که تا حالا ازش نشنیده بو
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Hasti
00چرا نمیتونم سکه دریافت کنم