پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۱۳۳۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

حسام تکیه به ماشینش زده و جلوی درب خانه منتظر نیهان بود، هستی را دید که از انتهای کوچه، قدم‌زنان سمت خانه می‌آید؛ نگاهش را به زمین دوخت و با نوک کفش، چند ضربه‌ی آهسته به زمین زد. 

- سلام، صبح بخیر.

با شنیدن صدای هستی، سرش را بالا گرفت و ل ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.